یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۰۳

روان شناسي اعصاب

مركز مشاوره ستاره

روان شناسي اعصاب

۶۳ بازديد

روان شناسي اعصاب تركيبي از مولفه هاي عصب شناختي و روان شناسي مي باشد. روان شناسان اعصاب تاثيرات شرايط روان شناختي را بر روي سيستم هاي عصبي – شامل مغز و ستون فقرات – مطالعه مي كنند .

همچنين روش هايي را بررسي مي كنند كه تغييرات شيميايي مغز در نتيجه صدمه، هورمون ها و يا عوامل محيطي، مي تواند بر روي سلامت رواني تاثير گذار باشد.
تاريخچه روان شناسي اعصاب

از هزاران سال پيش مردم با تاثيرات وضعيت هاي روان شناختي آشنا بوده اند. براي اولين بار در سال ۳۵۰۰ قبل از مسيح، ايمنهوتپ به عنوان كشيش روحاني مصري شروع به مطالعه تاثيرات مغز بر روي رفتار كرد. بقراط بيان كرد كه مغز به طور مستقيم بر روي رفتار تاثير دارد.

فيلسوفي به اسم رن دسكارتز تحت تاثير شديد نحوه ايجاد ذهنيّت از طريق مغز قرار گرفت، هر چند كه وي به دليل استفاده زياد از روش هاي غير علمي مورد انتقاد قرار گرفته است.

با اين وجود، وي به منظور شناخت نحوه كاركرد مغز و بدن، بر روي حيوانات زياي كالبد شكافي انجام داد.

روان شناسي اعصاب در نيمه دوم قرن نوزدهم ظهور كرد و بعد از آن علم ذهن تا قرن بيستم شروع به پيشرفت كرد و دانشمندان به اين شناخت دست يافتند كه بخش هاي خاصي از مغز، عملكرد هاي بدني خاصي را كنترل مي كند.

همچنين، در حال حاضر ما مي دانيم كه مواد شيمايي از قبيل انتقال دهنده هاي عصبي و هورمون ها مي توانند بر روي مسير سيگنال ها، هم در درون مغز و هم در ساير بخش هاي بدن، تاثير گذار باشند.

اين مورد منجر به باز شدن يك پنجره جديد مربوط به دنياي مغز براي اعصاب شناسان شد و اين آگاهي منجر به ظهور روان شناسي اعصاب مدرن شد.

روان شناسي اعصاب در درمان

در طول چندين قرن، متخصصان سلامت روان بر روي درمان مغز كار مي كردند در حالي كه قادر به مشاهده اين ارگان در حال درمان نبودند.

با اين وجود در روش هاي زيادي، مغز همچنان يك عامل مرموزي مي باشد و روان شناسي اعصاب يك رشته نوظهوري مي باشد كه بينش هايي جديدي را در مورد نحوه كاركرد مغز به درمانگران ارائه مي دهد و مولفه هاي پزشكي و روان شناختي را به كار مي گيرد.

درمانگراني كه مولفه هاي روان شناسي را در تكنيك هاي متنوعي مورد استفاده قرار مي هند، در اغلب موارد بينش هاي مربوط به اين زمينه را با رهيافت هاي ديگر ادغام مي كنند.

برخي از افراد به عنوان يك پزشك و يا عصب شناس تحت آموزش قرار مي گيرند؛ و افراد ديگري به عنوان درمانگران اصلي عمل مي كنند.

در مراحل اوليه، روان شناسي اعصاب مربوط به ارزيابي شرايطي بود كه بر روي سلامت مغز تاثير گذار بود، همانند آسيب هاي ذهني درماني و آلزايمري، و همراه با آن يك ارزيابي در مورد عملكرد عصب شناختي صورت مي گرفت كه مي توانست بر روي سلامت رواني تاثير گذار باشد.

روان شناسان اعصاب باليني، سلامت عصب شناختي را مورد بررسي قرار مي دهند. آنها مي توانند اسكن هاي مغز را بررسي كنند، با پزشكان طبّي مشورت كنند، و به منظور تشخيص و درمان شرايط و مشكلات ذهني، از آزمون هاي آزمايشگاهي استفاده كنند.

فيدبك عصبي به عنوان يك رهيافت درماني، فعاليت مغز را در زمان واقعي مشاهده مي كند. بعد از آن، درمانگر در مورد نحوه پيشرفت و يا تغيير فعاليت هاي ذهني به منظور دستيابي به سلامت ذهني بهتر، فيدبك هايي را به درمانجو ارائه مي دهد.

همچنين برخي از روان شناسان اعصاب، مشكلات يادگيري از قبيل ديزلكسيا (عدم توانايي خواندن) را درمان مي كنند.

روان شناسي اعصاب به شدت از رسوم تجربي و آزمايشگاهي حمايت مي كند. بيشتر روان شناسان اعصاب، از رهيافت آزمون – خطا استفاده مي كنند، كه منجر به ايجاد تغييرات محدود در كارايي آنها شده است.

براي مثال، يك درمانگري كه از روان شناسي اعصاب استفاده مي كند، ممكن است قبل از ايجاد هر تغييري يك توصيه پزشكي خاصي را ارائه دهد.

در صورتي كه تجويز دارو داراي كاربرد مناسبي نباشد، درمانگر مي تواند تغييرات ذهني و داروهاي ديگر را هم پيشنهاد دهد و يا در صورتي كه كلا كارايي نداشته باشد، تجويز دارو را حذف كند.
نحوه تاثير روان شناسي اعصاب بر روي پيامد هاي درماني

روان شناسي اعصاب بر روي روش هاي درمان سنّتي زيادي تاثير گذار بوده است.

براي مثال، رهيافت هاي مبتني بر آگاهي به منظور مديريت استرس، تا حدّي بر مبناي ارائه اطلاعاتي هستند كه آگاهي مي تواند منجر به تغيير در فعاليت ذهن شود و يا برخي از مشكلات سلامت رواني را درمان كند.

ايده مربوط به تغيير ذهن، كه به عنوان نرو پلاستيك يا پلاستيك جراحي عصب شناخته مي شود، در سال هاي اخير منجر به جلب توجه زيادي در بين متخصصان سلامت روان، به خصوص در رابطه با الگوهاي واكنش، شده است.

يك الگوي معمولي واكنش در بين افراد، انحراف منفي مي باشد – اين تصور كه مغز ما بر روي احساسات و اتفاقات منفي متمركز شود.

درست همانند كاري كه نياكان ما براي بقاء انجام دادند، ما به جاي تمركز بر روي تجارب مثبت، فقط بر روي مواردي تمركز مي كنند كه بهزيستي ما را تهديد مي كنند.

روان شناسي اعصاب بيان مي دارد كه ما مي توانيم اين الگوها را ، چه اين الگوها ژنتيكي باشند و داراي ريشه هاي تكاملي باشند كه ما به ارث برده ايم و يا بر مبناي تجارب زندگي ما باشند، تغيير دهيم.

درمانگران زيادي در رهيافت هاي خودشان، اين روش را با روان شناسي ادغام مي كنند.

برخي از روش هاي روان شناسي اعصاب نسبتا جديد هستند، هر چند مورد آزمون قرار نگرفته اند.

بنابراين افرادي كه مايل به استفاده از روان شناسي اعصاب هستند، بايد تا جايي كه مي توانند در مورد دكتر ها و درمانگران اين رهيافت درماني اطلاعات بيشتري كسب كنند.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.