دوشنبه ۲۴ شهریور ۰۴

تحول جامعه پيامد تغيير انسان‌هاست

۴۳ بازديد

قرار نيست انسان‌ها در همه دوره‌هاي زندگي‌شان به يك سبك زندگي كنند، انسان قابليت تغيير دارد و متحول مي‌شود. تغيير يكي از توانايي‌هاي بشر است و پيرو تغيير انسان‌هاست كه تحول جوامع هم اتفاق مي‌افتد. گاهي هم مي‌توان با شناخت جامعه در هر دوره به مفهوم رفتار شخص در آن زمان پي برد. و بايد دانست رفتار هر فرد تابعي است از آن‌چه عواملي چون موقعيت‌ها و جامعه براي او پديد آورده‌اند.

اين نكته را هم ناديده نگيريم؛ رفتارهايي كه از هر كس سر مي‌زند، بايد در همان مقطع تاريخي سنجيده شود، براي مثال نمي‌توان رفتار كسي را در دهه ۶۰ با رفتار حال حاضرش مقايسه كرد و از تاثيري كه موقعيت‌هاي مختلف بر واكنش‌هاي انسان مي‌گذارد غافل شد. شايد كسي كه همين الان از عملكرد خود مطمئن است، در آينده از كارهايش پشيمان شود.
تغييره عقيده و رفتار

اما درخصوص عكس‌العملي كه ما به فرد تغيير يافته نشان مي‌دهيم، عقيده من بر اين است كه بايد ديد رفتار يك فرد در همين لحظه كه با ما روبه‌روست چطور است. و تنها نيم‌نگاهي به گذشته‌اش – نه بيشتر – كافي است. البته منظورم اين نيست كه بايد خوبي‌هاي گذشته او را فراموش كنيم و ناديده بگيريم، بلكه اين را در نظر داشته باشيم كه فردي كه روبه‌روي ماست تغيير يافته و بايد او را بر اساس رفتار حالش پذيرفت. ميزان حال افراد است.
ملاك، شعور انسان‌هاست

اگر شخص تغيير مثبت كرده باشد كه حرفي نمي‌ماند. اگر هم تغيير منفي كرده باشد، من ترجيح مي‌دهم ديگر با او مراوده نداشته باشم. اما در كل مهم‌تر از هرچيزي براي من شعور طرف مقابل است. شعور است كه فارغ از گذشته فرد مشخص مي‌كند طرف مقابل ما قابليت معاشرت دارد يا خير. به هر حال ما بايد كساني را در اطراف خود داشته باشيم كه باعث آرامش و راحتي ما باشند، نه اين‌كه در اين روزها كه همه درگير مشكلاتشان هستند، او هم بخواهد دغدغه‌اي به دغدغه‌هايمان اضافه كند.
راه را براي بازگشت انسان‌ها باز بگذاريم

من اساسا آدم‌ها را بر اساس شرايطي كه الان در آن هستند مي‌سنجم، فكر مي‌كنم رفتارهاي گذشته هر فرد براي ما قابل قضاوت نيست. گاهي آدم‌ها با يك جمله يا يك برخورد يا يك اتفاق كوچك دگرگون مي‌شوند. من معتقدم كه شرايطي كه هر انسان در آن رشد يافته هم بي‌تاثير نيست و صدالبته به ويژگي‌هاي ذاتي هم بايد توجه كرد.

براي مثال خواهر و برادر من هر دو فرزندان دوقلو دارند و جالب اين است كه اينها علاوه بر تفاوت‌هاي ظاهري، در رفتارهايشان هم بسيار متفاوت‌اند. با اين‌كه هر دو در شرايط يكساني تربيت شده‌اند و امكانات برابري هم داشته‌اند.

اين شايد عيني‌ترين چيزي بود كه مرا متوجه تفاوت ذات انسان‌ با هم كرد. چون همان‌طور كه گفتم، ذات انسان به سمت خوبي كشش دارد. گاهي خطاها در شرايط خاصي رخ مي‌دهد كه نمي‌توان از آنها غافل شد. مي‌خواهم بگويم اين را ناديده نگيريم كه رفتار هر فرد معلولي است از علت‌هاي مختلف. بايد راه را براي تغيير افراد باز گذاشت، نبايد با ايجاد فضاي بسته فرصت خوب بودن را از آدم‌ها گرفت.
قضاوت ممنوع

در اين زمانه دوار هيچ چيز نيست كه نتواند تغيير كند، همان‌طور كه روزگار عوض مي‌شود، انسان‌ها هم تغيير مي‌كنند. اما ما نمي‌توانيم انسان‌ها را قضاوت كنيم. تنها مي‌توانيم تصميم بگيريم كه با آدم‌هاي اطرافمان معاشرت داشته باشيم يا نه. و اگر علت را جويا شدند، مي‌شود دليلش را برايشان توضيح داد. در خصوص تغيير مثبت بايد بگويم به نظرم خيلي تحسين‌برانگيز است كه شخصي بتواند رفتارش را به سمت مثبت بودن سوق دهد.

اتفاقا به تازگي به يكي از همكارانم كه از قبل او را مي‌شناختم گفتم: «تو چقدر عوض شدي! قبلا خيلي بد بودي و الان آن‌قدر خوب شدي كه نمي‌توانم اين را به تو نگويم.» ولي باز هم مي‌گويم كه هركس مسئول رفتار خودش است و ما در جايگاهي نيستيم كه بتوانيم افراد را قضاوت كنيم.
شايد يادآوري گذشته تلنگري باشد

بستگي دارد كه خطاهاي فرد تا چه ميزاني باشد. بايد ديد كه مي‌توان از رفتار گذشته‌اش صرف نظر كرد يا خير. اما به‌طور نسبي مي‌توانم بگويم وقتي كسي به سمت خوبي تغيير مي‌كند، بايد رفتار حالش را مدنظر قرار داد، اما اگر تغيير منفي داشت، شايد يادآوري گذشته بتواند براي او تلنگري باشد تا دوباره خوب بودن را تجربه كند. در جوامعي مثل كشور ما، اساسا اين كه در حافظه مردم تصوير شخصيت‌ها به چه شكل هست، اهميت زيادي ندارد و نقشي بازي نمي‌كند.

چون در مكانيسم قدرت، گردش نخبگان و جا‌به‌جايي قدرت، مردم خيلي نقشي ايفا نمي‌كنند. بنابراين خاطره منفي مردم از يك شخص لزوما به اين معنا نيست كه آن چهره نمي‌تواند به پست و مقام بالايي دست پيدا كند. اما نكته‌اي كه مي‌شود مطرح كرد اين است كه در تجربه تاريخي ما افراد وقتي در مقام قدرت قرار گرفتند، عملكرد آنها چقدر با تصويري كه مردم در حافظه‌شان داشته‌اند، يكي از آب درآمده؟ مي‌توانم بگويم در مجموع چنين حالتي در تاريخ معاصر ايران كم اتفاق افتاده.

يعني چهره‌هايي كه سمتي پيدا كرده‌اند، در مجموع رفتارشان چندان مطابق با ذهنيتي نبوده كه مردم از آنها داشته‌اند. اما استثناهايي هم بوده. بارزترين مثالي كه در تاريخ معاصر ما مي‌توان زد كه رفتار يك مسئول بعد از رسيدن به قدرت مطابق با تصور مردم از او بوده است، چهره‌هايي است مثل مرحوم مصدق، آيت‌الله طالقاني و مرحوم بازرگان. اين سه با رسيدن به قدرت همان انسان‌هاي متساهل، انعطاف‌پذير و داراي سعه صدري بودند كه قبل از رسيدن به قدرت.تغيير انسان

اما در اكثر مواقع چنين نبوده و برخي ملاحظات و الزامات و برخي اجبارها باعث مي‌شده كه چهره‌ها در مقام قدرت به گونه ديگري رفتار كنند كه خيلي با تصور قبلي هم‌خواني نداشته است.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.