دوشنبه ۲۴ شهریور ۰۴

جمله‌هاي ماندگار

مركز مشاوره ستاره

جمله‌هاي ماندگار

۳۹ بازديد

رو به آينه زل زده‌ام و گير و گرفتار مانده‌ام كه چه كنم و چه نكنم.

دستم را زده‌ام زير چانه‌ام و خودم را نگاه مي‌كنم و مي‌پرسم:

از خيرش بگذرم؟

سرم را مي‌اندازم پايين و نگاه مي‌كنم به ميز به هم ريخته كنار آينه و دو سه پيكسلي كه نمي‌دانم آنجا چه مي‌كنند برمي‌دارم و نگاه مي‌كنم و از خودم مي‌پرسم:

نكند اشتباه فكر مي‌كنم؟

از روي صندلي بلند مي‌شوم و روي زمين ولو مي‌شوم و به آدمي فكر مي‌كنم كه عكس‌العملم را در مقابلش نمي‌دانم، از يك طرف حامل پيغام «غلط‌ كردم» است

و از طرف ديگر من مردد مانده‌ام كه راه را باز كنم يا همين‌جور بسته نگهش دارم مبادا خودم به غلط‌كردن بيفتم.

احتمالا گه‌گيجه كه مي‌گويند براي چنين وقت‌هايي است.

اتاق نامرتب است، من بي‌حوصله‌ام و درگير سوال‌هاي فلسفي كه آيا آري يا آيا نه،

كم مانده انگشت‌هاي اشاره‌ام را بياورم بالا و جلوي چشمم بگيرم و چشم‌ها را ببندم و ببينم به هم مي‌رسند يا كج مي‌روند.جمله هاي ماندگار

و تصميم زندگي‌ام را اين‌جور بگيرم. معمولا هم اصلي‌ترين موجواتي كه وقت حضور در اتاق و درگيري‌هاي زندگي را نمي‌دانند،

پدران هستند كه در هر شرايطي به محض ورود به اتاق نگاهي مي‌اندازند به اين طرف و آن طرف و احتمالا وقتي چشمشان روي كاغذهاي روي زمين ثابت ماند، مي‌گويند:

چه جوري اينجا زندگي مي‌كني؟

حالا يك مودب‌تر يا بي‌ادبانه‌تر.

اما دقيقا در چنين شرايطي بود كه جناب پدر وارد اتاق شد و نگاهي به دور و بر انداخت و گفت:

«ببين، جلوي ضرر رو هر جا بگيري منفعته، پاشو و اين دفتر دستك‌هات رو جمع كن، بدتر مي‌شه!»

خنده‌ام گرفته و تا بلند شوم و كتابي كه مي‌خواهد دستش بدهم و در را پشت سرش ببندم.

و با خودم فكر كنم كه چه شانسي آوردم درباره گم شدن شتر با بارش توي اتاق حرفي نشنيده‌ام،

حال و هواي بحث فلسفي از كله‌ام بيرون رفته.

جمله‌هاي ماندگار
جمله‌هاي ماندگار ادامه دار

هنوز چهار تا برگه را جمع نكرده‌ام كه به تصميم رسيده‌ام؛

«جلوي ضرر رو هر جا بگيري منفعته» به علاوه «جواب ابلهان خاموشي است».

تلفيق اين دو ضرب‌المثل مي‌شود تصميم من براي آن‌كه آدمي را از زندگي‌ام حذف كنم و هيچ‌وقت هم دلم نسوزد براي حذف شدنش.

داستان از اين قرار است كه جايي كه نمي‌داني چطور با آدم‌ها كنار بيايي،

ساده‌ترين راه تكيه كردن به حرف‌هاي قديمي است، به شعرهايي كه ماندگار شده‌اند، به جمله‌هايي كه اين طرف و آن طرف،

    حتي وسط خط‌هاي رنگي و براق مي‌بيني و به نظرت بي‌ارزش مي‌آيند و ساده و بي‌خيال از كنارشان مي‌گذري.
    مخصوصا به ديالوگ‌هايي كه توي ذهنت ماندگار شده‌اند، به نقش امير توي «يك تكه نان» كه مي‌گفت:
    «نون اگه دو تيكه بشه، عمرا به هم بچسبه».
    اينها را جدي بگير و آن‌قدر بلد باش، كه زندگي‌ات درگير گيج‌بازي نشود،
    اصلا از اينها قانوني‌تر و مهم‌تر و ماندگارتر اتفاقي پيدا مي‌كني؟
    مي‌گويي كليشه‌اند و به اين دوره و زمانه برنمي‌گردند؟ من مي‌گويم اصل و اصول.
    تو اسمش را ‌مي‌گذاري بي‌خاصيت و تكراري و خسته‌كننده؟

من مي‌گويم چيزي كه در تمام اين سال‌ها ماندگار شده، حتما دليلي موجه داشته،

دليلي كه آدم‌ها آن را دهان به دهان به زبان مي‌آورند و وقت و بي‌وقت از آن استفاده مي‌كنند.

اصلا تو بگو آزاردهنده شده‌اند از بس وقت و بي‌وقت به خوردمان داده‌اند.

من مي‌گويم؛

فكر كن به معنايش،

به تكرار خوش آوايش،

فقط يك لحظه،

وقتي در اوج نوآوري به سر مي‌بري و گيج و مبهوت مانده‌اي و كاسه چه كنم دست گرفته‌اي،

با خودت فكر كن آدم‌هايي هستند كه پيشتر فكر كرده‌اند.

مجموعه فكر و خيالشان را، تجربه‌هايشان را به جا گذاشته‌اند و تو از زبان اين و آن، به موقع و نابجا مي‌شنوي‌شان بدون آن‌كه حتي لحظه‌اي عميق به معني‌شان فكر كني.

مي‌خواهم دعوتت كنم به خواندن و دانستن ضرب‌المثل‌ها، نه اتفاقا به اين خاطر كه وظيفه حفظ و حراست از آن به عهده‌ات هست كه اگر دلت نخواهد مجبور نيستي، مي‌خواهم دعوتت كنم به استفاده بجا و به‌موقع از آنها جمله‌هاي ماندگار.

توي زندگي‌ات، وقت و بي‌وقت پيش آمده كه تكيه كني به اين جمله‌ها و جواب آدم‌ها را بدهي؟

بنويس از چنين لحظه‌هايي، لحظه‌هايي كه تكيه كرده‌اي به تجربه ديگران و پشيمان نشده‌اي.

جمله‌هاي ماندگار ادامه دار
تقديم به كسي كه نيست

وقتي يك نفر هست، مي‌شود نشانه‌ها را كنار هم گذاشت و شكل خوب بودنش را توصيف كرد.

و آسمان و ريسمان به هم بافت و از خوبي‌هايش، بدي‌هايش، روياهايش اسم آورد و او را جان داد. ، اما وقتي كه نيست، وقتي كه نبودنش،

حجمي خالي به جا گذاشته كه نمي‌شود اين‌قدر دقيق و منطقي درباره‌اش صحبت كرد و آرام و مطمئن بود. مخصوصا كه فكر مي‌كني او كه نيست؛ لابد نمي‌خواهد باشد، وگرنه كه آدم‌ها را براي نبودن اجبار نمي‌كنند. سختي نوشتن براي آدمي كه نيست.

از همين جا مي‌آيد، از توصيفي كه نيمه‌كاره رها مي‌شود، لحظه‌اي كه نمي‌گذرد.

آدم‌هايي كه مات و گيج و پر از علامت سوال از كنارت مي‌گذرند و تو در جواب تمام آن علامت سوال‌ها نمي‌تواني بگويي يك نفر هست كه نيست،

يك نفر هست كه خيلي هم خوب است، خيلي هم رفيق است،

    خيلي هم زنده است.
    و نفس مي‌كشد،
    اما الان نيست.
    و تو نمي‌بيني‌اش.
    نمي‌تواني تصويري را كه آدم‌ها نديده‌اند بسازي و جلوي چشمشان بگذاري.
    پس چاره‌اي نمي‌ماند جز آن‌كه من صفحه را تقديم كنم به رفيقي كه نيست.
    و حتي ديگر رفيق هم نيست و تو هم فكر كني به جاي خالي آدم‌هايي كه نيستند و نبودنشان آن‌قدرها آزاردهنده نيست.

تقديم به كسي كه نيست
اصرار نكن

پرهيز كن از اصرار كردن به آدم‌ها. وقتي مي‌گويند:

بيرون نمي‌آيند،

    سينما نمي‌آيند،
    مي‌خواهند توي خودشان باشند
    يا نمي‌خواهند از خانه بيرون بيايند.
    پرهيز كن از لحظه‌هايي كه با خودت فكر مي‌كني الا و بلا من بايد كمكش كنم و خودش نمي‌خواهد.
    پرهيز كن از تمام اين لحظه‌ها كه روزهاي بعد، منت مي‌آورد برايت و تمام تلاش‌هايت را زير سوال مي‌برد.
    اگر اصرار كني،آدم‌ها يادشان مي‌رود كه مي‌خواهي كمكشان كني،
    مي‌شود وظيفه‌ات كه براي مراقبت از آنها، براي همراهي با آنها، اصرارشان كني
    و چشم كه باز كنياوضاع اصلا آن‌جور كه فكر مي‌كني پيش نمي‌رود.

خيلي موقع‌ها براي اين‌كه طرف مقابلت به اشتباه نيفته و گاهي اوقات براي اين‌كه به گناه نيفته اصرارش مي‌كني، ولي او به خود مي‌گيرد

و اين تصور را دارد كه تو براي خواسته‌هاي خودت اصرارش مي‌كني. سعي كن تا جايي كه مي‌تواني كمكش كني، ولي نگذار به نيت تو خدشه‌اي وارد كند

و تو از راه مثبتي كه در پيش داري، پشيمان و دورت كند.

اصرار نكن

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.