عوامل بروز پريشاني ذهني :به طور كلي به دو دسته تقسيم مي شود: عوامل دروني و عوامل بيروني.
عوامل دروني پريشاني ذهني، مربوط به ويژگي هاي شخصيتي فرد مي باشد .
كه واكنش هاي وي نسبت به هيجانات و تحريكات را سبب مي شود.
بررسي عوامل بروز پريشاني ذهني
عوامل بيروني اين اختلال به محيط اطراف و آثار آن بر شخص باز مي گردد.
آثار محيط بيروني به صورت امواج و انرژي وارد ضمير ناخود آگاه فرد مي شود .
و اين توان را دارد كه باعث ايجاد حواس پرتي و اختلال ذهني در فرد شود و انتظام فكري شخص را بر هم بزند.
با اين توصيف مي توان به اين نتيجه رسيد كه هر مقدار كه از ميزان هيجانات و التهابات منفي دروني و بيروني فرد كاسته شود.
از ميزان آشفتگي ذهني وي نيز كاسته خواهد شد و بالعكس بر ميزان تمركز فكري وي افزوده خواهد گشت.
تمام افراد در زندگي روزمره خود، با موجي از اطلاعات دريافتي روبرو هستند و براي حل مشكلات برنامه ريزي مي كنند.
تعدد يافتن تعداد مسائل پيش رو سبب از دست رفتن توانايي فرد براي تمركز بر هر مساله مي شود و تمركز وي بر مشكلات پيش رو را سخت مي كند.
عوامل بروز پريشاني ذهني
افزايش تمركز ذهني
اين در حالي است كه با تعدد يافت مسائل، افزايش تمركز ذهني براي حل مسائل مورد نياز است.
تا شخص بتواند برهه هاي بحراني زندگي را پشت سر بگذارد.
براي حل اين مشكل بايست در ابتدا به ريشه يابي علت بروز آن پرداخت.
چنان چه در ابتداي بحث گفته شد، عوامل بروز پريشاني ذهني يا دروني هستند و يا بيروني.
لذا در مرحله اول ضرورت دارد شخص به اين نكته توجه كند .
كه علت ناتواني وي براي تمركز بر مسائل ويژگي هاي شخصيتي وي هستند يا عوامل بيروني.
پس از اين كه تشخيص شخص از اين مساله حاصل شد، بايست به روش غلبه بر آن فكر كند.
در صورتي كه ريشه هاي پريشاني ذهني در ويژگي هاي شخصيتي فرد نهفته باشد.
موثرترين راهكار براي مقابله با آن آموزش شخص براي جايگزيني ويژگي هاي مطلوب شخصيتي به جاي ويژگي هاي نامطلوب است.
توانايي تصميم گيري اختياري
گام اول در اين مرحله اين است كه شخص به اين باور برسد كه توانايي تصميم گيري اختياري را دارد و مي تواند خود را تغيير دهد.
شخص بايست به اين باور برسد كه محكوم به يك سرنوشت محتوم نيست، بلكه تصميمات اوست كه سرنوشت او را مي سازد.
در صورتي كه پريشاني ذهني فرد ناشي از عوامل بيروني باشد، بايست با در نظر گرفتن محدوديت هاي مختلف موجود .
براي حل مشكل، ابتدا فرد به اين مساله فكر كند كه آيا مشكل پيش آمده براي او قابل حل است.
در صورتي كه مساله مورد نظر قابل حل باشد بايد براي حل آن به صورت مرحله اي برنامه ريزي كند.
هدف اصلي خود كه حل آن مساله است را به اهداف كوچكتر تقسيم كند.
و راه حل هر يك از اين مسائل فرعي را زمان بندي كند و براي رسيدن به آنها تلاش كند.
اما در صورتي كه مساله مورد نظر قابل حل نباشد فرد بايد سعي كند با آن كنار بيايد.
آثار پريشاني ذهني
بايد به اين مساله فكر كند كه براي كاهش آثار منفي جانبي چه كار مي توان كرد.
و سعي كند اين آثار منفي جانبي را به حداقل رساند.
براي مثال همين كه ذهن درگير مساله اي باشد كه راه حلي براي آن وجود ندارد .
مي تواند باعث آشفتگي ذهني و سلب آرامش از فرد شود.
بايد شخص بياموزد كه تمام حوادث در كنترل او نيستند .
و در مواقعي كه نمي توان يك مساله بيروني را حل كرد بايد با تقويت قواي رواني آن را بپذيرد.
در اين زمينه يكي از نويسندگان بزرگ در جايي نوشته است:
در جواني بسيار باهوش بودم و فكر مي كردم مي توانم تمام جهان را تغيير دهم.
اكنون كه پير هستم و آگاهي من بيشتر شده است.
دريافته ام كه تنها چيزي كه مي توانم آن را تغيير دهم خودم هستم.
حل تمام مسائل در رسيدن به اين نوع از آگاهي است.
البته اين به معناي نفي تلاش براي تغيير شرايط در عالم بيرون نيست.
بلكه به معناي درك محدوديت توان انسان براي انجام كارهاست.
بدين معني كه شخص بايد توان محدود خود را سهميه بندي كند .
و بر روي مواردي سرمايه گذاري كند كه امكان نتيجه بخشي آنها بيشتر است.